داستانهای باورنکردنی| این قسمت: عشق اسطرلاب اسرار خداست! (قسمت دوم و پایانی)

حذف شد !

داستانهای باورنکردنی| این قسمت: نگاهی به سری جنایات سازماندهی شده یا در اصل چه کسی حیران را کشت؟!

با آرزوی قبولی طاعات و عبادات بر و بچه های گل میم شیمی در ایام الله فرجه، میریم که داشته باشیم اولین داستان از سری داستانهای باورنکردنی این وبلاگو!

در روزگاران قدیم و (اصلا قبل از حمله اعراب و مغول!) که هنوز مردم سوات درست درمونی نداشتن و روزنامه نمیخریدن و اخبارم پشت سر هم خالی میبست و همه تلویزیونا یا رو برفک بودن یا رو کانالای همساده، حاکم وقت دستور داد تا جوونای مملکت بریزن تو کویر و علف جمع کنن که هم تو خونه بیکار نمونن هم یه بیابان زدایی ایی کرده باشن و رو همین حساب جارچی ها دوره افتادن تو شهرهای مختلف و فراخوان دادن واسه جذب علاف که ببرن سمت یه تبعیدگاهی موسوم به قومس طرفای دشت کویر و خلاصش که بعد از یه سری امتحان و مصاحبه و داستان و اینا یه عده جوون از شهرهای مختلف تو آزمون قبول شدن و رفتن کویر که علف جمع کنن!

از بین اون عده که تو آزمون رتبه آوردن یه دختری هم بود به اسم حیران...!

 **************************

الحاقیه ی اساسی (متن آهنگ تیتراژ فیلم!)

 

بیابان را سراسر مه گرفته است!

چراغ قریه پنهان است...

موجی گرم در خون بیابان است

بیابان خسته!  لب بسته! نفس بشکسته در هذیان گرم مه !

عرق می‌ریزدش آهسته از هر بند

میگوید به خود عابر:

بیابان را سراسر مه گرفته است!

 سگان قریه خاموش‌اند...

در شولای مه، پنهان

میگوید به خود عابر:

بیابان را سراسر مه گرفته است!

*

با خود فکر میکردم:

"که ترم گر همچنان تا مهر میپایید" !

مردان جسور از خفیه گاه خود

به دیدار عزیزان باز میگشتند!

سگان قریه خاموش اند در شولای مه، پنهان

میگوید به خود عابر:

بیابان را سراسر مه گرفته است!

ادامه نوشته

اطلاعیه مهم

بسمه تعالي

به اطلاع جمیع خلق قهرمان پرور میم شیمی 89 میرساند ، اتاق 602 پس از نمایش قدرت بلامنازع خود در عرصه های مختلف سیاسی،فرهنگی،هنری و ... در حرکتی نمادین تحت عنوان تیم "دربند خواجه نفس" و حامل پیام "صلح و دوستی میان اقوام وادیان مختلف" پا در عرصه مسابقات والیبال گرامیداشت هفته خوابگاه ها گذاشته و به لطایف الحیلی (!) در جمع هشت تیم برتر مسابقات راه یافته و امشب نیز در دیداری "نفس گیر" و به زعم غالب صاحبنظران تحت فینالی زودرس به مصاف تیم آرش رفته و لذا از کلیه خواهران ساکن خوابگاه فرزانگان و سایر عزیزان میم شیمی دعوت میشود که با فلش موبایلها و نظرات دلگرم کننده ی خود ، رأس ساعت 8:30 شب ما را در این مصاف سخت و حساس همراهی نمایند.

امید است همچون گذشته دعای خیر شما عزیزان پشتوانه راه ما قرار گیرد و افتخاری دیگر در کارنامه درخشان امت شهید پرور میم شیمی ثبت گردد.

 




خبر تکمیلی:

نظر به دعای خیر و پشتوانه روحی شما ملت همیشه حاضر در صحنه تیم مردمی "دربند خواجه نفس" در طی دو گیم متوالی و با نتیجه مقتدرانه ۰-۲ به پیروزی رسیده و به مرحله نیمه نهایی راه یافت.

ضمن تشکری صمیمانه از کلیه فرزانگانی که با تعصبی کم نظیر و با ایجاد جو سنگینی محوطه خوابگاه را به جهنمی برای حریف تبدیل کرده بودند، این پیروزی را از همین تریبون به جمیع مومنان و مومنات تقدیم مینماییم.

به امید اشاعه ی پیام بشر دوستانه تیم به تک تک نقاط کره ی زمین!



هرچند که در میان بهت و ناباوری تماشاگران تیم رویایی "دربند ...." نتیجه بازی نیمه نهایی را واگذار نمود لیکن تشکیلات فوق در قالب NGO و با تغییر ایدئولوژی خود از "بنای صلح و دوستی میان اقوام و ادیان مختلف" به "مبارزه با تبعیض نژادی" به حیات پر برکت خود در سایر زمینه ها ادامه خواهد داد!

fight club !

عارضم به حضور انورتون که عرضه میدارد این پست میمونه اینجا تا اگر قطاری چپ نکرد و صاعقه ایی نزد و نفخ صور اولی زده نشد ساعت هفت- هفت و نیم در خدمتتون باشیم تا الی ما شاء الله

 

اما لازمه که به سبک برد پیت تو فیلم باشگاه مشت زنی برای اونایی که قانون صندلی داغ امشبو نمیدونن عرض کنم که:

قانون اول: هر کس هر سوالی -ولو خاله زنک بازی و جفنگی - که داشت میتونه بپرسه.

قانون دویوم: نظر دهی و بچه باحال بازی با اسم مستعار مادامی که اون روی سگم بالا نیومده باشه بلامانع است.

قانون سوم و از همه مهمتر : این ضمانتو میدم که امشب اینجا دروغ نشنوید، ولی قول نمیدم که قرار باشه همه ی حقیقتم بدونید!

 

هر جور که فکر میکنم میبینم این صندلی داغ متعلق به تمامی مرزنشینان غیور از ترک و مابقی گرفته تا بگیر برو دریادلان بندری که اصلاً دیگه هیچی دیگه! ...این پست مال اوناست!

أين عمّار ؟!!

بيانيه شماره يك

انا لله و انا الیه راجعون

ملت شریف !

پیش از هر چیز از اینکه با بصیرت کافی و حضوری حد اکثری حماسه ایی دیگر آفریدید و بار دیگر با آرمانهای نظام مقدس میم شیمی تجدید میثاق کردید از شما تشکر مینمایم.

مع الاسف عده ایی بی بصیرت، انتخاب آرای قاطع ده میلیونی اینجانب را به هیچ کجای از بنی آدم به حساب نیاورده و با عزمی قاطع به اصل اول قانون دموکراسی گزینه ی لایک نشان داده اند و مردمی که در صفهاي طولاني اخذ راي شاهد تركيب آرا  بودند تنها با حيرت و شگفتی به شعبده بازي دست اندركاران و مهندسی درب و داغان انتخابات نگاه میکنند.

اينجانب ضمن اعتراض شديد به روند موجود و تخلفات آشكار و فراوان روز انتخابات هشدار مي دهم كه تسليم اين صحنه آرايي خطرناك نخواهم شد و هواداران خود را (فوج فوج) دعوت به شرکت در راهپیمایی سکوت از جلوی خوابگاه های فرزانگان و فرهیختگان تا سلف مهندسی مینمایم.

و السلام علیکم

حسام فراست    دهم ربیع الثانی ۱۴۳۳

اثبات ریاضی تک بودن مهندسی شیمی!

از اونجایی که مهندسی نبوده و میم شیمی رشته بوده و کار ما درسته و مابقی رشته ها با ما دشمنن و ما خوبیم و اونا فلانن و اینا، میخوایم با دلایل مستدل و به اتقان صنع! بپردازیم به اثبات علمی حقانیت این قضیه که میم شیمی یه دونه است و شریکی براش قائل نباید شد.

در ابتدا فرض خلفمونو در نظر میگیریم => میم شیمی = n و  n = مخالف "یه دونه است"

برای میم شیمی های بزرگتر از n داریم:  میم شیمی > یه دونه است

همونطور که تصدیق میفرمایید حرف مرد یه دونه است فلذا به جای عبارت یه دونه است قرار میدیم حرف مرد، پس =>    میم شیمی > حرف مرد

عنایت دارید که " کل نفس ذائقة الموت" و فقط خداست که میمونه  پس اگر به طرفین عبارت نامساوی حرف ثابت خدا رو اضافه کنیم به جایی از کائنات بر نمیخوره ; لذا:

میم شیمی + خدا > حرف مرد + خدا

اینم قبول داریم که انسان در ذات خودش خدا جو و خدا گراست (ر.ک: دین و زندگی 2، فصل فلان)

پس در عبارت سمت چپ به جای خدا قرار میدیم در ذات انسان و حرف مرد در ذات انسان میشه همون  " حرف مرد * ذات انسان"  [* : ضرب]

میم شیمی + خدا > حرف مرد * ذات انسان

در قدم بعدی طرفین نامساوی رو تقسیم بر ذات انسان میکنیم =>

ذات انسان/خدا + ذات انسان/میم شیمی > حرف مرد

نظر به اینکه ذات انسان میل به بینهایت طلبی داره از عبارت سمت راست نامساوی لیمیت میگیریم

 (ذات انسان/ خدا + ذات انسان/میم شیمی) lim > حرف مرد                                                         

 \infty <---- ذات انسان                                  

مخرج عبارت " ذات انسان/میم شیمی" به بینهایت میل میکنه لذا عبارت مساوی میشه با صفر

از طرفی خدا و ذات انسان از یه جنس هستن کماینکه داریم "انی نفحت فیه من روحی"

لذا عبارت "ذات انسان/خدا" وقتی ذات انسان به بینهایت میل میکنه مساوی میشه با یک

پس داریم :  

1 > حرف مرد

و حرف مردم که یکیه، بنابر این:

1 > 1   

لذا فرض خلف باطل و حکم برقرار است!

 

تقدیمی به محضر مبارک اساتید عظام: اکرم،بقا،کفاکی،ارغوان،بیدخام و سایر عزیزانی که ما را در این راه همراهی کردند [و میکنند] !

مشترکاً تقدیم میشه به تمامی بندری ها و ترکها در جای جای این مرز و بوم...!

ذکر استاد باصری (قدّس الله روحه العزیز) !

آن استاد کیمیا آن هادی میم شیمیا.. آن گرفته از آب سرشیر آن فنا فی البرج تقطیر..آن همزن محلول بافری شیخنا استاد هادی باصری( رضی الله عنه) !

درس او درسی قوی و ۲۴ واحد که خاص او را بود چنانکه استاد ورامینیان(رضی الله عنه) در حق او گفت که اگر مشروط بود به حرف من مقبول نگردد و اگر مقبول بود به قبول من مشروط نگردد و هنوز معلوم نیست که این حرف از چه روی زد! و انصافاً جدی و جهدی عظیم داشت در اخذ مدرک دکترا و پیوسته در ریاضت و کتابت جزوات و ترکیب مواد و در زی ترم هشت بود که این سخن ["پی ستویشن"] از او پیدا شد و جمله اساتید کبّار در کار او عبا کردند و گفتند او را در کیمیا قدمی نیست و این نه از جهت طرز تلفظ آن بلکه از آن بود که نا خشنودی اساتید از سرمستی او این بار آورد!

***

نقل است که مریدی در کلاس ازو پرسید [كه] شیمی چیست. گفت امروز بینی و فردا بینی و پس فردا بینی... آنروزش پای تخته یک برج تقطیر کشید و فردایش پای تخته همان برج تقطیر کشید و پس فردایش هم همان. [که] یعنی شیمی اینست!

***

منسوب است به او جماعتی را از مریدان که از درک دریای معرفت اسرار کیمیای ترم قبل او باز مانده و ترم بعد نزدش آمدند و گفتند چه گویی در حق ما که مریدان ترم قبل توییم و ایشان که ترمکند! .. گفت ایشان را دو ثواب است و شما را یکی از آنکه شما را به پاس شدن حسن ظنی بیش نیست و ایشان از قوت نمره به پر و پاچه ی من میجنبند و پاچه خواری در پاس شدن اصل است و حسن ظن فرع!

***

... پس هرکسی ورقه تقلبی به وری می انداخت، مرید ترم قبلی موافقت را نگاهی کرد! هادی باصر آهی کرد. گفتند از این همه تقلب هیچ آهی نکردی از نگاهی آه کردن چه معنی است؟ گفت از آنکه این سوالات ترم قبل است و آنان نمیدانند و معذورند ازو سختم آید که میداند که نمیباید و از این حرف مرید را وقت خوش گشت و بسیار بگرییست و نعره ها زد که شیخ فرمود: خفه! امتحانه.