مطلبی از دکتر شزیعتی...

می خواهم بگویم...

فقر همه جا سر می کشد...

فقر،گرسنگی نیست،عریانی هم نیست...

فقر، چیزی را<<نداشتن>>است،آن چیز پول نیست-طلا و غذا نیست-

فقر،همان گرد وخاکی است که بر کتاب های فروش نرفتۀ یک کتابفروشی می نشیند...

فقر،تیغه های برّندۀ ماشین بازیافت است،که روزنامه های برگشتی را خرد می کند...

فقر،کتیبه سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند...

فقر،پوست موزی است که از پنجرۀ یک اتومبیل به خیابان انداخته می شود...

فقر،همه جا سر می کشد...

فقر،شب را <<بی غذا>>سر کردن نیست...

فقر،روز را <<بی اندیشه>> سر کردن است...

داستان واقعی

شخصي ديوار خانه اش را براي نوسازي خراب مي کرد. خانه هاي ژاپني داراي فضايي خالي بين ديوارهاي چوبي هستند. اين شخص در حين خراب کردن ديوار در بين آن مارمولکي را ديد که ميخي از بيرون به پايش فرو رفته بود.

ادامه نوشته

نیا باران....

                      نیا باران زمین جای قشنگی نیست ...                                   

                        من از اهل زمینم خوب می دانم

                             که گل در عقد زنبور است

 ولی از یک طرف پروانه را هم دوست میدارم...

ادامه نوشته

عشق برای تمام عمر

پیر مردی که صبح زود از خانه اش خارج شده بود با ماشین تصادف کرد و عابران به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخم های پیرمرد راپانسمان کردند سپس به او گفتند
ادامه نوشته

اموخته های چارلی چاپلین...

اموخته ام که زندگی دشوار است...اما من از او سخت ترم٬

اموخته ام که با پول میشود خانه خرید ولی اشیانه نه‌٬رختخواب خرید ولی خواب نه٬ساعت خرید ولی زمان نه٬میتوان مقام خرید ولی احترام نه٬میتوان کتاب خرید ولی دانش نه٬خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره قلب خرید ولی عشق را نه...

اموخنه ام که تنها کسی که مرا در زندگی شاد میکند کسی است که به من میگوید تو مرا شاد کردی.

اموخته ام که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی نه گفت.

اموخته ام که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم  دعا کنم.

اموخته ام راه رفتن در کنار پدرم در یک شب زمستانی در کودکی ٬شگفت انگیز ترین چیز در  بزرگسالی است.

اموخته ام زندگی مثل دستمال لوله ایست که هرچه به انتهایش نزدیکتر میشویم سریعتر حرکت میکند.

اموخته ام که تنها اتفاق های کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی میکند.

اموخته ام که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید پس چه چیز باعث میشود  که من بیندیشم میتوانم  همه  چیز را در یک روز به دست اورم؟

اموخته ام که چشم پوشی از حقایق ان ها را تغییر نمیدهد.

اموخته ام که فرصت ها هیچ گاه از بین نمیرود بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ی ما را تصاحب خواهد کرد.

و اموخته ام که لبخند ارزانترین راهی است  که میشود با ان نگاه را وسعت داد.